اعتقاد بیمارآدنوکارسینوم روده - خاطره پزشکی
نوشته :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه
ویرایش و تنظیم :سیمین گله بان و فریده گل افشان از اورمیه
غم در چهره اش کاملاً نمایان بوده و لباس سیاه دلالت بر مصیبتی بوده که براو به تازگی وارد شده است . بیمار بعد از چند لحظه مکث شروع به گفتن علائم بیماری اش کرد و گفت: مدتی است که در مدفوع خود خون می بیند که این مشکل را مادرش هم یک سال پیش داشته و منجربه مرگ اش شده است، می ترسم که عاقبت من هم مثل او شود.بیمار به فکر رفت و در ادامه گفت : چکار باید بکنم؟ اضطراب وهراس از وجود بیماری همچون بیماری مادر که ظاهراًسرطان روده بود کاملاً از سر و روی وی نمایان بود .در معاینه با لینی وفیزیکی وکنترل علائم حیاتی مورد خاصی نیافتم . همینکه گفتم باید آزمایش شود بیشترمضطرب شد. آزمایش را نوشتم چون درمانگاه یک کم شلوغ بود ،متوجه رفتن بیمار نشدم . چند روز بعد که جواب آزمایش را آورد که دلالت بر خون در مدفوع می نمود. بیمار ناراحتی و افسردگی خود را نمی توانست پنهان کند . بیمار را همزمان به جراح عمومی ومتخصص داخلی معرفی نمودم .بعد از مدتی بیمار با جواب آزمایش دوباره آمد .آزمایش جواب بیوپسی از روده بود که گزارش آدنوکارسینوم روده را داده بودند. تا جواب را به بیمار گفتم کم مانده بود که بیمار غش کند .از آن روز به بعد روزی نبود که بیمار به درمانگاه نیاید . روز به روز افسردتر می شد ،از طرفی از اینکه بیماریش را تشخیص داده بودم ارادت خاصی نسبت به من پیدا کرده بود و به حرف هیچ دکتر یا پرستاری گوش نمی کرد وبرای حتی آب خوردن نیز از من اجازه می خواست که این موضوع یک مقدار درد سر نیز برای من به خاطر مراجعات فراوان او ایجاد نموده بود . سعی کردم از این فرصت به دست آمده استفاده کرده و به بیمار کمک کنم .نام بیمار شهریار بود به او گفتم : تو چقدر به من اعتقاد داری ؟ جواب داد خیلی زیاد، گفتم :خب پس هر بگم باید انجام دهی.حالا اگر تو را جهت بیماری ات به جایی بفرستم قبول می کنی ؟ گفت : بله ولی به شرط آنکه نباید مرا پیش پزشکانی که مادرم به آنها رجوع کرده بود بفرستی ،چون از آنها خوشم نمی آید !! .مجبور شدم لیست تمامی جاهایی که رفته یا پزشکانی که مادرش را ویزیت کرده در آورده و با احتیاط کامل او را به آن ها ارجاع ندهم . از بین پزشکان یک پزشک مجرب را انتخاب وبعد از تماس و نامه نگاری بیمار را باکمک یکی از دوستان متخصص جراحی عمومی با یک عمل بسیار مشکل جراحی شکم قسمتی از کولون (روده بزرگ ) بیمارکه دارای سرطان بود برداشته شد و بعد از چند روز بستری در بیمارستان وی مرخص گردید . با تمام این وجود ، بیمار از اینکه این اقدامات در مورد مادرش جواب نداده هراسی وحشتناک داشت ، که نکنه این اقدامات در او نیز اثری نداشته باشد. خدا، خدا می کردم آخر داستان خوب تمام شود . بعد از مدتی بیمار دوباره آزمایش داد و اثری از کانسر در بیوپسی و آزمایشات یافت نشد .جالب اینکه تا مدتها نتوانستم به بیمار بفهمانم که مشکل خاصی ندارد،اوروز به روز لاغرتر وافسرده ترشده ،تااینکه مجبور شدم با مشاوره های روان درمانی و مطالعه فراوان ، بیمار را دوباره راغب به خوردن غذا و توجه به زن وبچه ها وخانواده اش بکنم . شش ماه طول کشید تا بیمار قبول کند عمل جراحی او موفقیت آمیزبوده و جای نگرانی ندارد البته مسئله به این آسانی نیز تمام نشد بیمار در اصل به خاطر کارگر بودن بنیه مالی خوبی نداشت و به دلیل استرس قبل و بعد بیماری و عمل جراحی چندین ماه کار نکرده و وضع مالیش بدتر نیز شد و ما مجبور شدیم هزینه درمان و خانواده اش را با کمک خیرین روستا و کمیته امداد امام خمینی (ره) تامین بکنیم . طولی نکشید که بیمار به روال عادی زندگی اش برگشت و هنوز هم از بیماران و دوستان ثابت اینجانب می باشد . آنچه از این خاطره پزشکی بدست میاید لزوم وجود یک تیم روانشناسی مجرب درراهنمائی و توجیه و کمک به بیمارانی با بیماریهای سخت و مزمن قبل از اعمال سنگین و خطرناک جراحی خود نمایان میسازد که متاسفانه در کشور ما فعلا چنین چیزی وجود نداشته و جایگاه روانپزشکان و روانشناسان خالی دیده میشود که ضرورت دارد وزارت بهداشت و درمان کشور در این زمینه مهم طرحی عملی به نفع بیماران دردمند ارائه و از آلام آنها بکاهند.
http://www.rs272.parsiblog.com/